هوشنگ گلمکانی گفت: سعید رادچیزی که آن روز روی تخت دیدم هیچ شباهتی به آن چیزی که حتی از سال های اخیر به یاد داریم، نبود. نمی خواهم آن روز را توصیف کنم، حتی اگر نتوانم فراموش کنم.
روز پنجم فروردین که با جواد طوسی به عیادتش رفتیم، بیش از شش ماه از شروع حال وخیم او می گذشت و تازه حاضر شده بود که دخترش به ما اطلاع دهد. همین که مغرور است و نمی خواست کسی او را اینطور ببیند بس است. قبل از آن روزی یک ساعت صبح (سحر بود) می دوید، نه سیگار می کشید و نه مشروب می خورد و سعی می کرد سلامت و تناسب اندام خود را حفظ کند. او به سختی بازی در نقش پدر را پذیرفت و همواره اصرار داشت که کارگردانان برای او سکانسی اکشن در نظر بگیرند.
آن روز در خانه سالمندان به ملاقاتش رفتیم و هنوز در آنجا بستری است. فکر نمیکنم خودش این را بداند، وگرنه حاضر نیست ساکن «خانه سالمندان» باشد. سعید رادی که آن روز روی تخت دیدم هیچ شباهتی به آن چیزی که ما از سالهای اخیرش به یاد داریم، نداشت. نمی خواهم آن روز را توصیف کنم، حتی اگر نتوانم فراموش کنم.
بعد از آن چند بار با خانه سالمندان تماس گرفتم و احوالش را جویا شدم و شاید به عنوان یک پاسخ کلیشه ای گفتند: «خوب است، بد نیست». اما هفته گذشته که مسعود کیمیایی و جواد طوسی به دیدار او رفتند، از جواد در مورد وضعیت سعید راد شنیدم. گفت از روزی که با هم عیادت کردیم بدتر است! و حالا با توصیف دخترش از حال پدر امروز معنیش اینه: مگر معجزه ای… آرزوی آن معجزه را دارم.