امیرالمؤمنین روزگاری به ریاست مسلمین برگزیده شد و مانند فقیرترین ملت مسلمان زندگی می کرد. او خاص ترین و بی نظیرترین امیر جهان بود که شبیه هیچ یک از امیران جهان نبود. او متفاوت ترین امیری بود که دنیا دیده و خواهد دید.
به گزارش ایسنا، ماه مبارک رمضان رو به پایان بود و امیر افطار با هیچ یک از امیران جهان وجه اشتراکی نداشت. او متفاوت ترین امیری بود که دنیا دیده و خواهد دید. او آرزوی متقیان و مؤمنان و حکیمان است. آفتاب می درخشید و داغ بود و امیر در عمارت خود نشسته بود، اما عمارت او از سنگ و بلوک و دیوار و برج و بارو بلند نبود. عمارت او دختر حضرت محمد، حسن، حسین، زینب و… بود که دختران پیامبر و فرزندانش بودند. حضرت حسین با او روبرو شد و از او خواست که به بازار برود و جگر بخرد و او مدتها بود که هوس جگر می کرد. حسین خشنود شد و چون مردم ردای حکومت را به پدرش سپردند، قدرت مسلط او غیر قضاوتی بود.
حسین به بازار رفت و با شوق جگر خرید و آورد، جگر آماده شد و پدر از مسجد به خانه آمد و سر سفره نشست. برای اینکه لقمه ای در دهان بگذارد، سایل که می دانست باید در کدام خانه را بزند، در زد و حسین در زد و دید که سایل است و پدر گفت: پسرم این جگر است. سهم این گدا». به او هدیه بده، من همان نان را می خورم. حسین جگر را گرفت و به صائل داد.
آن که از کشتن سینه خود ابایی ندارد
منظور او مردی از گذشته بود. آهسته نزد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد، در حالی که از نگاه کردن به چشمان حضرت خجالت می کشید. به امیر رسید و از امیر اسب قرمز زیبا خواست. حضرت بلافاصله هدیه ای به او داد. وقتی آن مرد سوار آن اسب شد و رفت، امیر مومنان این شعر را خواند:
«اوریدو حیاته و یوریدو قتلی، اوزیرک من خلیلک من مراد» یعنی «برای او آرزوی زندگی و سلامتی دارم، اما او قصد کشتن من را دارد». امیر به دوستانش گفت: این سوار قاتل من است. دوستانش که بارها پیش بینی درستی به او داده بودند، از او پرسیدند که چرا در کمال تعجب آن مرد را نکشته است. امام ب پاسخ داد پس چه کسی مرا خواهد کشت؟ اما آیا کسی که به سینه قاتل خود دست نزده است؟ چگونه طرفدارانش را ناامید کنیم؟
علی علیه السلام و شیعیانش در روز قیامت رستگار می شوند
جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب پیامبر نقل می کند. حضرت رسول در جمع ما که در کنار خانه خدا نشسته بودیم مثل شمع می درخشید. در این هنگام حضرت علی (ع) به سمت ما حرکت می کرد، بعد از اینکه به ما رسید و چشم حضرت رسول (ص) به او افتاد، آمد و گفت: برادرم نزد شما می آید. سپس رو به کعبه کرد و گفت: به خدای این کعبه سوگند که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگار می شوند، سپس رو به ما کرد و گفت: او پیش از همه شما به خدا ایمان آورد. قیام او به فرمان خدا از همه شما بیشتر است، و پایبندی او به عهد خدا از همه بیشتر است، قضاوتش به حکم خدا از همه بیشتر است، برابری او در تقسیم مال از همه بیشتر است، عدالتش بیشتر است. نسبت به رعایا از همه برتر است و مقام او نزد خدا از همه بالاتر است.
جابر گفت: در اینجا آیه عن الذین آمنوا و عاموالا الصالحات اولیک نازل شد (بینه/7) و پس از آن چون علی علیه السلام آمد، یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. اهل بیت علیهم السلام فرمودند که او پس از آن بهترین مخلوق خداوند بود. از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است. (1)
حضرت علی علیه السلام وقتی دید عده ای از مردم بصره عهدشکنی می کنند با لشکری به بصره رفت تا پیمان شکنان را سرکوب کند. در راه توقف کردند تا در نزدیکی بصره به محل (ذی قار) استراحت کنند تا خستگی را برطرف کنند و لشکر را آماده کنند. عبدالله بن عباس نقل می کند. افتخار حضور در محضر امیرالمومنین را داشتم. در این جلسه دیدم سر مسلمین، فرمانده کل قوا کفش های خودش را وصله می کند.
حضرت رو به من کرد و فرمود: ابن عباس! این کفش چقدر می ارزد؟ قیمت آن چند است؟
گفتم :
هیچ ارزشی ندارد.
گفت:
به خدا قسم! این کفش بی ارزش برای من از ریاست جمهوری و دولت شما عزیزتر است. مگر اینکه با این حکومت و ریاست جمهوری حق را زنده کنم و باطل را ساقط کنم.
آره! ارزش حکومت به این بستگی دارد که در سایه آن حق و باطل از بین برود وگرنه ارزش آن چیست؟
انتهای پیام