چه افرادی بیماری های روانی را خود تشخیص می دهند؟
در یک مطالعه جدید، محققان بررسی کرده اند که آیا افرادی که دانش گسترده ای از مفاهیم بیماری روانی دارند در واقع احتمال بیشتری برای تشخیص خود دارند یا خیر. خود تشخیصی به تشخیص بیماری توسط فرد غیر متخصص یا بیمار اشاره دارد. بدون مشورت با متخصص، فرد وضعیت پزشکی خود را شناسایی می کند و آن را به علائم بیماری های خاص نسبت می دهد.
محققان در مطالعه جدید خود تشخیصی را اینگونه تعریف کردند: فرد بدون توجه به اینکه متخصص بیماری را تشخیص داده یا خیر، معتقد است که به بیماری خاصی مبتلا شده است. محققان این افراد را دارای “مفهوم وسیعی از اختلالات روانی” ارزیابی کردند، به این معنی که آنها طیف وسیعی از تجربیات و رفتارها، از جمله شرایط نسبتاً خفیف را به عنوان اختلالات روانی ارزیابی کردند.
در این مطالعه، محققان از 474 بزرگسال آمریکایی به عنوان نمونه آزمایشی پرسیدند که آیا معتقدند اختلال روانی دارند و آیا برای تشخیص با یک متخصص مشورت کردهاند. آنها همچنین از شرکت کنندگان سوالاتی در مورد سایر عوامل احتمالی و جمعیت شناسی پرسیدند.
وجود بیماری روانی در نمونه مورد مطالعه بسیار شایع بود: 42 درصد از شرکت کنندگان گزارش دادند که اکنون یک اختلال خود تشخیصی دارند و بیشتر آنها نیز برای تشخیص با یک متخصص بهداشت مشورت کرده بودند.
نتایج غیرمنتظره نبودند، فردی که قویترین پیشبینی تشخیص خود را گزارش کرد، اضطراب نسبتاً شدیدی را تجربه میکرد. اولین عاملی که در خود تشخیصی این بیماری نقش دارد، اضطراب است.
دومین عامل مهم کمک کننده پس از اضطراب، نسبت دادن مفاهیم گسترده حالات و تجربیات به اختلالات روانی بود. هنگامی که سطوح اضطراب آزمودنی ها با یکدیگر تفاوت نداشت، کسانی که مفاهیم گسترده ای را به اختلالات روانی نسبت می دهند نیز به طور قابل توجهی بیشتر احتمال دارد که خود تشخیصی را گزارش کنند.
همچنین افرادی که دانش بیشتری در زمینه سلامت روان داشتند و اختلالات روانی را انگ یا تابو نمی دانستند، بیشتر اختلالات روانی را در خود تشخیص می دادند.
این مطالعه به کشف جالب دیگری دست یافت. افرادی که اختلالات روانی را در خود تشخیص دادند، در حالی که برای تشخیص حرفه ای به متخصص مراجعه نکردند، در مقایسه با افرادی که به متخصص مراجعه کردند، مفاهیم گسترده تری را به بیماری ها نسبت دادند.
بهعلاوه، افراد جوانتر که از نظر سیاسی پیشروتر هستند، احتمال بیشتری برای گزارش خود تشخیصی داشتند. همچنین بر اساس مطالعات قبلی، این افراد مفاهیم گسترده تری را به بیماری های روانی نسبت می دهند. تمایل این افراد به حفظ مفاهیم گسترده تر تا حدی سطح بالای خود تشخیصی آنها را توضیح می دهد.
اهمیت خود تشخیصی اختلالات روانی چیست؟
یافتههای محققان از این ایده حمایت میکند که نسبت دادن مفاهیم گسترده به اختلالات روانی، خود تشخیصی را نیز ارتقا میدهد و در نتیجه، ممکن است به نظر برسد که شیوع اختلالات روانی را افزایش میدهد. افرادی که اضطراب ساده خود را به عنوان یک اختلال روانی می شناسند، احتمال بیشتری دارد که خود را بیمار روانی معرفی کنند.
وقتی فردی اضطراب ساده را به اختلالات نسبت می دهد، به احتمال زیاد خود را بیمار روانی می داند
البته، این مطالعه مستقیماً نمی گوید افرادی که مفاهیم گسترده ای را به اختلالات روانی نسبت می دهند، بیش از حد خود تشخیص می دهند یا برعکس، افرادی که مفاهیم محدودی را به اختلالات روانی نسبت می دهند، کمتر از دیگران خود تشخیص داده می شوند. همچنین، یافتهها ثابت نمیکنند که اسناد گسترده باعث تشخیص خود یا افزایش «در واقع» شیوع بیماری روانی میشود. با این حال، محققان می گویند که یافته های این مطالعه نگرانی های مهمی را ایجاد می کند.
اول، این مطالعه نشان می دهد که افزایش آگاهی در مورد سلامت روان ممکن است عواقبی داشته باشد. علاوه بر بهبود دانش عمومی در مورد سلامت روان، ممکن است این احتمال را افزایش دهد که افراد به جای دریافت تشخیص حرفه ای، مشکلات خود را اشتباه تشخیص دهند.
خود تشخیصی نادرست می تواند اثرات نامطلوبی داشته باشد. برچسب های تشخیصی ممکن است خودتعریف کننده و محدود کننده باشند، زیرا افراد معتقدند که مشکلات جزئی آنها جنبه های پایدار و غیرقابل کنترل وجود آنهاست.
سپس، این مطالعه میگوید، خود تشخیصی غیرموجه ممکن است باعث شود افرادی که سطوح نسبتاً خفیفی از اضطراب را تجربه میکنند، به دنبال کمکهای غیرضروری، نامناسب و ناکارآمد باشند. مطالعات اخیر محققان استرالیایی نشان داده است که وضعیت سلامت روان افراد مبتلا به اضطراب نسبتاً خفیف پس از روان درمانی به جای بهبود بدتر شده است.
در نهایت، چنین عواقبی ممکن است به طور قابل توجهی برای افراد جوان تر مشکل ساز باشد. این افراد بیشتر از دیگران در معرض مفاهیم گسترده اختلالات روانی هستند که بخشی از آن به دلیل حضور فعال آنها در رسانه های اجتماعی است. به همین دلیل، جوانان اختلالات روانی را با سرعت نسبتاً بالا و رو به رشدی تجربه می کنند. اما اینکه آیا مفاهیم گسترده اختلالات در بحران سلامت روان جوانان نقش دارد یا خیر، نیاز به بررسی بیشتر دارد.
همچنین، تغییرات فرهنگی مداوم، تعاریف گستردهتری از اختلالات روانی را ترویج میکند. این تغییرات مداوم احتمالاً مزایای مختلفی را نیز به همراه دارد. با عادی سازی اختلالات روانی، افراد ممکن است اختلالات و مشکلات سلامت روان را غیرطبیعی یا تابو نبینند. با این حال، با آسیب شناسی برخی از اشکال اضطراب روزمره، ممکن است یک جنبه منفی ناخواسته نیز داشته باشد.
همانطور که امروزه با بحران های رو به رشد سلامت روان دست و پنجه نرم می کنیم، یافتن راه هایی برای افزایش آگاهی سلامت روان بدون افزایش ناخواسته عواقب بسیار مهم است.